نشست «بررسی شبهات و سوالات پیرامون دانش اخلاق»

نشست «بررسی شبهات و سوالات پیرامون دانش اخلاق»

یکشنبه, ۲۵ فروردین, ۱۳۹۸

نشست «بررسی شبهات و سوالات پیرامون دانش اخلاق» با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مهدی احمدپور (مدیر گروه اخلاق مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی)  و به همت انجمن علمی دانشجویی اخلاق اسلامی روز چهارشنبه ۲۱ فروردین ۹۸ در دانشگاه معارف اسلامی برگزار شد.

در این نشست حجت الاسلام و المسلمین مهدی احمدپور به سوالات دانشجویان پیرامون دانش اخلاق پاسخ دادند.

در ادامه به سوالات مطرح شده توسط دانشجویان و پاسخهای استاد می‌پردازیم.

۱-این مطلب که «غایت اخلاق، قرب الهی است» تاچه اندازه مورد قبول است آیا دیدگاه های مخالفی هم دارد؟

اگر اخلاق را از تربیت اخلاقی جدا بدانیم، باید بگوییم: هر انسانی فطرتا مشتاق و طالب کمال و بیزار و فراری از عیب و نقص است و «هدف دانش اخلاق، پیگیری این مطالبه فطری از طریق معرفی تفصیلی انواع اخلاق انسانی و تبیین احکام ارزشی آنها و فراهم آوردن مقدمات تربیت و تکامل اخلاقی آدمی است».

و اگر (بر اساس نگاه سنتی که تاکنون به اخلاق و تربیت، وجود داشته) اخلاق و تربیت را یکی بگیریم و اخلاق را مشتمل بر تربیت اخلاقی هم بدانیم، باید بگوییم: «غایت اخلاق، تولید انسان سالم و استاندارد اخلاقی در خارج است» یعنی انسانی که مبتلای به رذائل اخلاقی نیست و ناهنجاری اخلاقی ندارد و قوای حیوانی او تحت کنترل قوۀ عاقله اش قرار دارد و آنها را فیما ینبغی، کما ینبغی و علی ما ینبغی به کار می گیرد و به تعبیر مسکویه در تهذیب الاخلاق: ..أن نحصل لانفسنا خلقا تصدر به عنا الافعال کلها جمیله و تکون مع ذلک سهله علینا لا کلفه فیها و لا مشقه.

یکی از تفاوت های اخلاق (مشتمل بر تربیت اخلاقی) و عرفان (عملی) در اهداف آنها است به این معنا که عرفان به دنبال تقرب انسان به حق تعالی و رساندن آدمی به بالاترین مقامات قرب الهی است اما اخلاق تنها به دنبال ساختن انسان سالم اخلاقی است. در واقع، تأمین هدف عرفان، مستلزم تأمین هدف اخلاق هم هست اما عکس این قضیه درست نیست و انسان سالم اخلاقی لزوما مؤمن و موحد و در مسیر سلوک و تقرب الی الله نیست.

۲-آیا اخلاق و تربیت اخلاقی یک علم اند یا دو علم جدای از هم؟

«اخلاق» و «تربیت اخلاقی» عناوینی هستند که به دو علمِ مستقل از یکدیگر و البته مرتبط با هم اشاره دارند، اگرچه بسیار اتفاق می افتد که تفاوت و تعدد آنها مورد غفلت واقع می شود:

اخلاق، عنوان علمی است که انواع اخلاق (خوب و بد) انسانی را «موضوع شناسی» و «حکم شناسی» می کند و نتایج بررسی-های خود را در اختیار تربیت اخلاقی می گذارد.

تربیت اخلاقی، نیز دانشی است که در پیِ کشفِ اصول و قواعدِ حاکم بر شکل گیری و دگرگونیِ فضائل و رذائل اخلاقی در وجود انسان است و به دنبال آن است که ـ با به کارگیری یافته های خود و داده های علم اخلاق ـ آدمی را از شرّ رذائل اخلاقی برهاند و به فضائل اخلاقی آراسته سازد.

به بیان دیگر: اخلاق به دنبال آن است که توضیح المسائلی اخلاقی در اختیار مخاطبان خود قرار دهد و از این طریق، آنان را با اخلاق نیک و بد و با تکالیف اخلاقی‌شان آشنا نماید و اما تربیت اخلاقی به دنبال آن است که آدمی را با راه و رسم تحول اخلاقی، نحوۀ استفادۀ مؤثر از داده های دانش اخلاق و چگونگی عبور موفّق از وضعیت نامطلوب موجود به وضعیت اخلاقیِ آرمانی و مطلوب، آشنا ‌نماید.

۳-تفاوت اخلاق و فقه در چیست؟

علوم اسلامی در تقسیم سنتی خود به دو قسم نظری و عملی تقسیم می شوند که متکفل بخش اول، علم کلام است و متکفل بخش دوم: فقه و اخلاق. بر این اساس، علم فقه نیز همانند اخلاق از جمله علوم عملی و دستوری اسلام است  و میان آنها ارتباط وثیقی وجود دارد. امام خمینی ره در «شرح چهل حدیث» در تبیین این ارتباط، چنین می‌گوید: هیچ راهی در معارف الهیه پیموده نمی‌شود، مگر آنکه از ظاهر شریعت، شروع کند و تا انسان، متأدّب به آداب شریعت حقّه نشود، هیچ‌یک از اخلاق حسنه از برای او به حقیقت، پیدا نشود و ممکن نیست که نور معرفت الهی در قلب او جلوه کند و علم باطن و اسرار شریعت برای او منکشف شود.

اما تفاوت فقه و اخلاق در این است که: فقه، قالب و صورت ظاهری افعال مکلفین را از حیث مطابقت با قوانین و تکالیف الهی، مورد توجه قرار می‌دهد، اما اخلاق به معنا و باطن و حقیقت آنها می‌پردازد.  به همین دلیل است که در کلمات بزرگانِ فقه و اخلاق، از اخلاق با تعبیرهایی مانند: «علم معرِّف منجیات و مهلکات نفس» یا «علم تصفیه قلوب» و از فقه با تعبیر‌هایی مانند «علم معرِّف کیفیت عبادات و معاملات» یا «علم ظاهر و آداب قالبیه» یاد شده است.

موضوع فقه، افعال مکلّفین است  و حکم فقهی، حکمی است که (بی‌واسطه یا باواسطه) به یکی از افعال اختیاری آدمی مربوط می‌شود، اما موضوع اخلاق، اخلاق (ظاهری و باطنی) آدمی است و حکم اخلاقی، حکمی است که به ملکات اکتسابی نفسانی و رفتاری آدمی مربوط می‌شود و از آ به عنوان تکلیف شرعی یاد نمی شود.

۴-چالشهای فقه و اخلاق، چگونه قابل توجیه است؟

واقعیت این است که ما یک دین داریم و یک معرفت دینی و آنچه امروزه به نام فقه و اخلاق اسلامی می شناسیم و در رساله-های عملیۀ فقهای عظام تقلید و در کتابهای اخلاقی معتبر مسطور است ـ بر اساس مبنای تختطه و احتمال وجود خطا در اجتهاد که مبنای تمامی علمای شیعه است ـ لزوما فقه و اخلاق منطبق با واقع دین نیست و به همین جهت، احتمال بروز خطا در احکام مستنبط فقهی و اخلاقی و وقوع چالش میان آنها، منطقا امکان پذیر است.

۵-مرز بین اخلاق و عرف تا کجاست؟ اگر بین این دو تناقضی باشد کدام تعیین کننده است؟

به قرینۀ قسمت دوم سؤال، ظاهرا مراد از عرف در این سؤال، همان آداب و رسوم اجتماعی است که در میان مسلمانان در جوامع اسلامی، معمول و متداول است و اجمالا از جامعه ای به جامعۀ دیگر متفاوت است.

در این صورت باید گفت: آنچه امروزه در میان مردم جوامع مختلف اسلامی معمول و معروف و متداول است، لزوما خاستگاه شرعی و اسلامی ندارد بلکه عوامل مختلف تاریخی، جغرافیایی، فرهنگی، سیاسی، سلایق قومی و امثال آن نیز در شکل گیری و تثبیت آنها دخالت داشته اند. به همین جهت، این عرف لزوما مطابق با آموزه های ناب اخلاق اسلامی نیست و ممکن است در موارد متعددی با آن مخالف باشد که در این صورت، طبعا باید آموزه های صحیح اخلاقی اسلام را ملاک و فصل الخطاب قرار داد. بله، بین اخلاق اسلامی با عرف متشرعه، یعنی عرف آن جامعۀ مسلمان و متشرعی که تمامی اعتقادات و احکام عملی فقهی و اخلاقی خود را از شارع مقدس گرفته و حقیقتا به آن پای بند هستند، تناقضی فرض نمی شود.

خواجه نصیرالدین طوسی در مقدمۀ «اخلاق ناصری» پس از تعریف حکمت عملی (به «دانستنِ مصالح حرکات ارادی و اَفعال صناعی نوع انسانی بر وجهی که مؤدّی باشد به نظام احوال معاش و معاد ایشان و متقضیِ رسیدن به کمالی که متوجه‌اند به سوی آن)، به تعریف اخلاق (که یکی از اقسام حکمت عملی است) پرداخته و بین اخلاق و آداب و فقه از جهتِ مبدأ و منشأ، تفاوت قائل می‌شود و می‌نویسد:

«و بباید دانست که مبادیِ مصالح اعمال و محاسن افعالِ نوع بشر که مقتضِیِ نظام امور و احوال ایشان بود، در اصل، یا طبع باشد یا وضع. اما آنچه مبدأ آن طبع بود، آن است که تفاصیل آن در مقتضای عقولِ اهل بصارت و تجارب اربابِ کیاست بود و به اختلاف ادوار و تقلّب سیر و آثار، مختلف و متبدل نشود و آن، اقسامِ حکمت عملی است .. و اما آنچه مبدأ آن، وضع بوَد، اگر سببِ وضع، اتفاق رای جماعتی بود بر آن، آن را آداب و رسوم خوانند و اگر سبب، اقتضای رای بزرگی بود، مانند پیغمبری یا امامی، آن را نوامیس الهی گویند و آن نیز سه صنف باشد: یکی آنچه راجع با هر نفسی بود به انفراد، مانند عبادات و احکام آن و دوم، آنچه راجع با اهل منازل بود به مشارکت، مانند مناکحات و دیگر معاملات و سیّم، آنچه راجع با اهل شهرها و اقلیم‌ها بود، مانند حدود و سیاسات، و این نوع علم را علم فقه خوانند».

۶-سبک زندگی طلاب امروز باید چگونه باشد بر مبنای حدیث : فخیر لباس کل زمان لباس اهله .

متن روایت مرحوم کلینی در کتاب کافی این است که عن حَمّادِ بنِ عُثمان: کنتُ حاضِرا عندَ أبی عبدِاللّهِ ع إذ قالَ لَهُ رجُلٌ: أصلَحَکَ اللّهُ ذَکَرتَ أنّ علیَّ بنَ أبی طالبٍ ع کانَ یَلبَسُ الخَشِن یَلبَسُ القَمیصَ بأربَعهِ دَراهِمَ و ما أشبَهَ ذلکَ و نَرى علَیکَ الباس الجَیِّد. فقالَ لَهُ: إنّ علیَّ بنَ أبی طالبٍ ع کانَ یَلبَسُ ذلکَ فی زمان لایُنکَر و لَو لَبِسَ مِثلَ ذلکَ الیومَ لَشُهِرَ به فخیر لباس کل زمان لباس اهله، غَیرَ أنّ قائمَنا إذا قامَ لَبِس لباس علیٍّ ع و سارَ بسِیرَتِهِ .(کافی/ ج۱۵/ ص ۴۴۴/ ح۶)

ظاهرا مراد از این سؤال، سبک زندگی طلبگی به معنای کلی آن نیست، بلکه سؤال از حکم پوشیدن لباس طلبگی در این زمان است. در این صورت پاسخ این است که این لباس در این زمان و یکباره ابداع و اختراع نشده تا لباس شهرت باشد بلکه تا اواخر زمان قاجاریه و حتی اوائل زمان پهلوی دوم هم، لباس عموم مردم، لباس هایی بلند و شبیه همین قبای امروزی ما طلبه ها بوده و به جهت همین سابقۀ تاریخی و معروف و شناخته بودن برای عموم مردم، لباس شهرت به حساب نمی آید.

ضمن اینکه لباس اهله، به این معنا نیست که در هر زمان، همۀ مردم یکجور لباس می پوشند تا اشکال شود که پوشیدن لباس طلبگی امروزه خلاف عرف است خیر در هر زمانی، لباس مردان با زنان، لباس عشایر و روستانشینان با لباس شهرنشینان، لباس افراد عادی در شهرها با لباس صاحب منصبان و نظامیان و بالاخره لباس صاحبان مشاغل مختلف با یکدیگر مختلف و متفاوت بوده و هیچ گاه یکدستی کامل لباس و پوشش در هیچ جامعه ای وجود نداشته است.

اما اگر مراد از سؤال، سبک زندگی طلبگی به معنای کلی آن باشد پاسخ اجمالی این است که در آنجا باید ملاکهای مختلفی را هنرمندانه و با هوشمندی و مهارت با هم جمع کرد، ملاک هایی از قبیل: زهد و ساده زیستی، اعتدال و میانه روی و پرهیز از افراط و تفریط، پرهیز از شهرت، پرهیز از اشرافی گری و تجمل گرایی و راحت طلبی و …

۷-رابطه جسم و روح را به تفصیل توضیح دهید.

اگر مراد از سؤال، رابطۀ وجودی جسم و روح باشد باید گفت: بر اساس حکمت متعالیه، عالم وجود دارای سه مرتبه در طول هم است: مرتبۀ عقل و مثال و ماده. پایین ترین مرتبه وجود، عالم مادّه و موجودات مادی است. مرتبه بالاتر عالم مثال است که باطن عالم مادّه و علّت وجودی آن است و در طول عالم مادّه قرار دارد و بالاترین مرتبه وجود، عالم عقل است که باطن عالم مثال و باطنِ باطن عالم مادّه است به این معنا که هر چیزی که در عالم مثال وجود دارد، حقیقت و باطن آن در عالم عقل است. بدن مثالی انسان نیز حقیقتی در عالم عقل دارد که همان روح است و بر این اساس، انسان، وجودی دارد که از عالم ماده تا عالم عقل ادامه دارد.

اما اگر مراد از رابطۀ جسم و روح، رابطۀ تأثیر و تأثری و تکاملی آنها باشد باید گفت: که حالات و کمالات هر یک از این دو در دیگری مؤثر است. جسم آماده، روح را در طی مراحل کمال یاری می کند و همانند مرکبی راهوار انسان را به سرعت به سمت مقاصد کمالی پیش می برد برخلاف جسم ضعیف و ناتوان که از همراهی با مقاصد عالی روحانی ناتوان است. از سوی دیگر، روح بلند و فضیلت مند، جسم خود را به تلاش و تحمل سختی های مسیر کمال وامی دارد و با خود همراه می کند. درواقع، جسم و روح از این جهت، همانند دو بالند که در صورت آمادگی و هماهنگی با هم، آدمی را از خاک به افلاک پرواز می دهند.

۸-آیا منظور از غض بصر در آیه آیات ۳۰ و  ۳۱ نور، نگاه به اسافل اعضاست نه نگاه به چهره؟

سورۀ نور: قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى‌ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما یَصْنَعُونَ (۳۰) وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‌ جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ..

یعنی: به مؤمنان بگو چشمهاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند، و فروج خود را حفظ کنند، این براى آنها پاکیزه‌تر است، خداوند از آنچه انجام مى‌دهید آگاه است و به زنان باایمان بگو چشمهاى خود را (از نگاه هوس‌آلود) فرو گیرند، و دامان خویش را حفظ کنند، و زینت خود را جز آن مقدار که ظاهر است آشکار ننمایند، و (اطراف) روسرى‌هاى خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود) و زینت خود را آشکار نسازند مگر براى شوهرانشان یا ..

” یغضوا” از ماده” غض” (بر وزن خز) در اصل به معنى کم کردن و نقصان است و در بسیارى از موارد در کوتاه کردن صدا یا کم کردن نگاه گفته مى‌شود، بنا بر این آیه نمى‌گوید مؤمنان باید چشمهاشان را فرو بندند، بلکه مى‌گوید باید نگاه خود را کم و کوتاه کنند، و این تعبیر لطیفى است به این منظور که اگر انسان به راستى هنگامى که با زن نامحرمى روبرو مى‌شود بخواهد چشم خود را به کلى ببندد ادامه راه رفتن و مانند آن براى او ممکن نیست، اما اگر نگاه را از صورت‌ و اندام او بر گیرد و چشم خود را پائین اندازد گویى از نگاه خویش کاسته است و آن صحنه‌اى را که ممنوع است از منطقه دید خود به کلى حذف کرده است.

از آنچه گفتیم این نکته روشن مى‌شود که مفهوم آیه فوق این نیست که مردان در صورت زنان خیره نشوند تا بعضى از آن چنین استفاده کنند که نگاه هاى غیر خیره مجاز است بلکه منظور این است که انسان به هنگام نگاه کردن معمولا منطقه وسیعى را زیر نظر مى‌گیرد، هرگاه زن نامحرمى در حوزه دید او قرار گرفت چشم را چنان فرو گیرد که آن زن از منطقه دید او خارج شود یعنى به او نگاه نکند اما راه و چاه خود را ببیند و اینکه غض را به معنى کاهش گفته‌اند منظور همین است

مطالب فوق از تفسیر نمونه استفاده شد اما علاوه بر این، اگر مراد از غض بصر، نگاه نکردن به صورت زنان نامحرم و به جای آن، نگاه کردن به بدن آنان باشد این با قسمت دوم آیه که می فرماید: و یحفظوا فروجهم نمی سازد چرا که تنها نگاه به صورت نامحرم نیست که برای انسان خطرآفرین است و او را به گناه می کشاند بلکه اگر لباس و پوشش زن هم نامناسب و به اندازۀ کافی پوشیده نباشد، همین حکم را دارد و لزوم غضّ بصر شامل آن نیز می شود.

از طرفی ادله ای که موید نگاه به معنای عام است بسیار متقن است و نمی خواهد آن را خلاصه کند در نگاه به اسافل اعضا چه اینکه مستند کردن یک دلیلی قرآنی به یک گزارش تاریخی نیز محل اشکال است .

۹-رابطه عشق و اخلاق

تمام هنر اخلاق در تولید و تربیت انسان سالم و متعادل اخلاقی است یعنی انسانی که اهل افراط و تفریط نیست و قوای شهویه و غضبیۀ خود را (که کارشان جلب ملائمات و دفع ناملائمات است) تحت کنترل دارد. اخلاق با تربیت اخلاقی آدمی، جلوی افراط و تفریط انسان در قصۀ حب و بغض را می گیرد و مانع این می شود که قوای شهویه و غضبیۀ او با تفریط یا افراط در مهرورزی یا انتقام جویی از آدمی، موجودی غیراخلاقی و ناسالم بسازند.

در بارۀ عشق از منظر اخلاقی به طور مطلق نمی توان نظر داد بلکه عشق را باید با متعلقش سنجید: علاقه و دلبستگی و عشق به خوبها، خوبی ها و امور ارزشمند، خوب و درست است و به لحاظ تأثیرات مثبتی که در رشد و کمال روحی آدمی دارد، از نظر اخلاقی قابل تأیید است اما عشق به افراد یا امور پست و کم ارزش یا بی ارزش، نادرست و ناپسند و به لحاظ اخلاقی، مذموم و مردود است چرا که انسان را به همان اندازه بی ارزش می کند و باعث سقوط و نقصان آدمی می شود.

در بارۀ عشق دو نکته مهم دیگر هم وجود دارد:

یک نکته این است که این پدیده دارای دو وجه قدرتمند سازندگی و تخریب گری است و انسان نباید بدون دقت و بی حساب و کتاب، خود را در معرض ابتلای به آن قرار دهد و از همین جا نکته دوم و اهمیت آن نیز روشن می شود که عبارت است از توجه به منشأ و علت بروز این پدیده که در مورد عشق های عادی و معمولا، مقدمات آن غالبا در اختیار خود انسان ها است و اخلاق با حضور مؤثر در این قسمت، مانع پیدایش انواع نامطلوب و مخرّب این پدیده می شود.

۱۰-از منظر اخلاقی مصادیق لهو و لعب در موسیقی چگونه قابل تبیین است؟

در قرآن کریم دست کم دو کلیدواژۀ مرتبط با این بحث وجود دارد:

یکم: زوج مفهومی نور و ظلمت که در آیاتی از قبیل آیات زیر آمده است:

۱.بسم‌ اللَّه ‌الرّحمن‌ الرّحیم. کتابٌ انزلناه الیک لتخرج النّاس من الظلمات الی‌النور (ابراهیم)

۲.الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون.

نور و ظلمت ـ همانند: فجور و تقوا در آیۀ: فالهمها فجورها و تقویها ـ اموری نیستند که برای انسان در امور مختلف، مجهول و قابل اشتباه باشند. اسلام، انسانها را از ظلمات جهل و نادانی و افکار خرافی و از ظلمات اخلاق و عادات زشت که بر ذهن  و زندگی انسانها پنجه می‌اندازد و آنها را از راه مستقیم سعادت منحرف می‌کند و به نوری که مقابل آن است هدایت و دلالت می‌کند.

دوم: کلیدواژۀ لهو الحدیث در آیۀ: و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم ویتخذها هزوا. (لقمان: ۶) و لهو الحدیث به هر امری که مانع اشتغال انسان به امور مهم و اساسی گردد اطلاق می گردد. (تفسیر نمونه)

به طور خلاصه می توان گفت: موسیقی، پدیده ای است که دارای اشکال و قالب های فراوان است. برخی از أشکال آن می تواند مشتمل بر محتوایی خوب و مفید و دارای آثاری سازنده باشد و انسان را به سمت کمالات سوق دهند و احساسات عالی انسانی از قبیل: مهربانی، شجاعت، اتحاد، انسان دوستی، ظلم ستیزی و حق طلبی را در انسان برانگیزد و برخی دیگر از أشکال آن می تواند مشتمل بر محتوایی بد، مضر و مخرب باشد و انگیزه های خوب و عالی را از انسان بگیرد و به جای آن افکار پوچ و نیات پلید و رفتارهای نادرست و ناهنجار و خارج از حدود عقل و شرع را در نظر انسان زیبا و موجّه جلوه دهد. طبعا موسیقی نوع اول از منظر اخلاقی، قابل تأیید و توصیه و موسیقی نوع دوم از منظر اخلاقی مردود است.

۱۱- اثبات یا عدم اثبات انسجام در جزئیات و مولفه ها در نظام اخلاقی اسلام

نظام اخلاقی اسلام، بخشی از مجموعۀ دست کم سه جزئی آموزه ها و معارف اسلامی است که به همراه نظام فقهی اسلام و نظام اعتقادی آن، مجموعۀ منسجمی به نام «دین اسلام» را تشکیل می دهد.

شهید سیدمحمدباقر صدر در کتاب شریف «دروس فی علم الاصول» معروف به «حلقات» در تعریف حکم شرعی می نویسد: «الحکم الشرعی هو التشریع الصادر من الله لتنظیم حیات الانسان». حکم شرعی هم اختصاص به حکم فقهی ندارد، احکام اخلاقی هم همین گونه اند. خب، قرار است احکام و آموزه های دینی، اعم از فقهی و اخلاقی، زندگی انسان و جامعۀ انسانی را نظم دهند و به سامان کنند، لازمۀ این معنا این است که خود این احکام و آموزه ها در درجۀ اول به سامان و نظام مند باشند چرا که به لحاظ عقلی، معقول و منطقی نیست که از مجموعه ای از دستورات غیرمنسجم و غیرمرتبط با هم (علت) انتظار نتایجی منسجم و منظم (معلول) داشت.

۱۲-اثبات تفاوتهای جسمی و روحی اهل بیت علیهم السلام

اگر مراد، اثبات تفاوت های جسمی و روحی میان خود حضرات معصومین ع باشد، پاسخ این است که بله ایشان با هم تفاوت-هایی داشته اند و اصولا لازمۀ تعدد و تشخّص، تفاوت است و گرنه اهل بیت ع متعدد نبودند و همین که متعددند یعنی دارای تفاوت هایی هستند که آنها را از هم متمایز کرده است و چون انسان، مرکب از جسم و روح است پس این تفاوتها نیز منطقا می-تواند به هر دوی این حوزه ها راه پیدا  کند.

قرآن کریم نیز با وجود اشتراک پیامبران الهی در فضیلت عصمت، بین آنان تفاوت قائل شده و می فرماید: تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض. روایات هم این معنا را تأیید می کند: امام علی ع می فرمود: انا عبد من عبید محمد و امام زین العابدین ع کتاب علی ع را در برابر خویش باز می کرد و می گریست و می فرمود چه کسی می تواند در عبادت به گَرد امیر مؤمنان ع برسد.

و اما اگر مراد، اثبات تفاوت های جسمی و روحی میان حضرات معصومین ع و مردم عادی باشد، پاسخ این است که بله ـ گذشته از اشتراکات فراوانی که از آیۀ: «قل انما انا بشر مثلکم ..» استفاده می شود ـ اجمالا چنین تفاوت هایی وجود دارد و در روایات هم به برخی از آنها اشاره شده است.

۱۳-تبیین بعضی تناقضات در سیره و روایات معصومین علیهم السلام

سؤال، خیلی کلی است، پاسخ اجمالی به این سؤال کلی این است که شرایط مختلف و متفاوت زمانی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و غیره، اقتضاءاتی متفاوت از هم دارند و کسی که این تفاوتهای ظاهری را می بیند ممکن است آنها را در تضاد با هم ببیند در حالی که واقعا اینطور نیست.

۱۴-اثبات عدم سندیت یا سندیت حدیث کساء و زیارت عاشورا و دعای کمیل

اعتبار احادیث ـ بر اساس مبانی حدیثی شیعه ـ از طریق متعددی همچون: تواتر، وثاقت سندی، قوت متن (که خودش شاخص دارد مثل مطابقت با قران و احادیث قطعی) و گردآوری قرائن (مثل: قدمت متن، تخصصی بودن متن، متخصص بودن نویسنده) به اثبات می رسد. و اعتبار احادیث فوق و امثال آنها از طرق یادشده قابل اثبات است.

۱۵-به نظر شما، اخلاق بر دین مقدم است یا دین بر اخلاق؟

اخلاق از مقدمات اثباتی دین است و تا آدمی متخلق به فضائلی چون: حق طلبی (حق جویی و حق پذیری) نباشد، عملا راه پذیرش دین به روی او مسدود است. از این جهت، اخلاق مقدم بر دین است.

۱۶-برخی معتقدند دانش اخلاق ما امروزه غربی است و علم اخلاق برای اسلامی شدن راه درازی در پیش دارد، آیا این نظر را قبول دارید؟

این ادعا ادعای درستی نیست زیرا شما به کتابهای معتبر اخلاقی که مراجعه می کنید آنها را مشحون از آیات و روایات و ادلۀ عقلی و .. می بینید. امکان دارد که مراد مدعی، این باشد که اخلاق اسلامی، اخلاق ارسطویی است که در این صورت باید گفت: اولا: در تراث اسلامی، چهار مشرب اخلاقی وجود دارد که رویکرد فلسفی، تنها یکی از آنهاست و ثانیا: رویکرد ارسطویی به دلیل انطباق و هماهنگی فراوان با آموزه های کتاب و سنت، مورد استقبال عالمان اخلاق مسلمان ـ نه افراد عوام ـ قرار گرفته است و ثالثا: از زمان ملاصدار ره و ظهور حکمت متعالیه و پذیرش آن به عنوان فلسفه ناب اسلامی، دیگر خبری از رویکرد خالص فلسفی نیست تا کسی مدعی شود که اخلاق اسلامی، هنوز هم اخلاق ارسطویی و غربی ـ یعنی یونانی ـ است و رابعا: حکمای یونان را برخی از علمای بزرگ و نوابع فلسفۀ اسلامی از انبیا یا از شاگردان انبیا می دانند و لذا اسناد اخلاق اسلامی به آنان مشکلی ندارد و خامسا: حتی اگر آنها ملحد هم بوده باشند، ما هیچ ابایی از شاگردی کردن و پذیرش حرف حق از ملحدان نداریم.

۱۷-آیا در اخلاق دینی، مطرح کردن ضمانت اجرایی مانند بهشت و جهنم، موجب کاهش ارزش اخلاق دینی نمی شود؟

مطرح کردن اینگونه امور ـ که حکم جایزه و مشوق را دارند ـ برای بچه ها و جوانان و افرادی که تازه در ابتدای راه هستند و حتی بزرگسالانی که هنوز به لحاظ رشد و کمال عقلی به حدّی نرسیده اند که صرف کمال و نقصان برای آنها، انگیزه ساز و مشوق حرکت باشد، به عنوان مشوّق و محرّک و نگه دارندۀ در مسیر، مانعی ندارد.

۱۸-اولویت در نظام اخلاق اسلامی در حسن فعلی است یا در حسن فاعلی؟

واقعیت این است که هنوز محققان و صاحب نظران رشتۀ اخلاق اسلامی در بارۀ نظریه هنجاری اسلام به اتفاق نظر نرسیده اند و به نظر بنده، اینطور می رسد که احتمالا نظریۀ هنجاری اسلام، نظریه ای است جامع امتیازات نگاه های: فضیلت مدار، وظیفه گرا و نتیجه گرا. اما در خصوص سؤال به نظر می رسد در مجموع، حسن فاعلی، مهم  تر از حسن فعلی است و امتیاز بیشتری می گیرد  این مبنا با روایاتی از قبیل «انما الاعمال بالنیات» تأیید می گردد.

۱۹-در فقه، اموری تجویز یا توصیه می شود که در اخلاق، مذموم است. اگر شارع و واضع، خداست، این تعارض، چگونه توجیه می شود؟ (مثلا: در فقه، عقد نکاح با شیرخواره، جایز است. در صورتی که از نظر اخلاقی مذموم است)

 

اولا: احکام فقهی، دائر مدار ادله ای است که از آیات و عمدتا از روایات استفاده می شود و تا برای فقیهی حجیت یک دلیل فقیه به اثبات نرسد بر اساس آن حکم نمی دهد. بنابراین احکام فقهی از مخترعات فقها نیستند بلکه نهایتا مستند به کتاب و سنت هستند. بله این احتمال وجود دارد که گاهی در تشخیص صحت و سقم یک دلیل شرعی یا در جمع بندی دلایل شرعی و استنباط حکم فقهی ـ با وجود همۀ دقت های اجتهادی ـ خطایی رخ  دهد.

ثانیا: قضاوت در بارۀ یک فتوا باید با توجه به همۀ اطلاعات جزئی مربوط به آن باشد (اگرچه، همۀ علل و فلسفۀ احکام هم به دست ما نرسیده تا بتوانیم با اطلاعات کامل در بارۀ همۀ احکام فقهی قضاوت کنیم).

ثالثا: سیستم استنباط فقهی، سازوکارهای خاص خود را دارد و طبعا به نتایج خاص فقهی منتهی می شود.

رابعا: در موارد متعددی، ملاحظات اخلاقی، جزو مقدمات استنباط فقهی است (که مصداق بارز آن توجه فقهای عظام به دو عنوان مشهور اخلاقی یعنی عدل و ظلم در استنباط احکام فقهی در ابواب مختلف معاملات است).

خامسا: در خصوص تجویز «نکاح با دختر شیرخواره»، این فتوا، مشروط به این است که ولی طفل ـ که اختیار امر طفل به دست اوست ـ با در نظر گرفتن جمیع شرایط موجود و برای مراعات مصلحت خود طفل (نه مصلحت خودش یا دیگری) چنین کاری انجام دهد، تنها در این صورت است که عقد صحیح است و گرنه اعتباری ندارد و چنین تصویری از قضیه به لحاظ اخلاقی مذموم نیست.

۲۰-علت اینکه اخلاق در کشورهای اسلامی کمتر از کشورهای بی دین مراعات می شود، چیست؟

این امر، علل مختلفی دارد که از جملۀ آنهاست:

۱.تهاجم فرهنگی گسترده و حساب شدۀ جبهۀ متحد کفر و الحاد جهانی به کشورهای مسلمان با هدف تغییر هویت اسلامی مردم جوامع اسلامی و غارت بیشتر اموال و دارایی های ملی آنان

۲.غفلت عوام و خصوصا خواص جوامع اسلامی از نقشه های دشمنان خبیث و قسم خوردۀ جهان اسلام

۳.تفرقۀ بین مسلمانان و عدم اتحاد و انسجام ایشان در مقابلۀ با تهاجم فرهنگی دشمن و پاسداری جانانه از حریم اسلام

۴.دنیازدگی و فاصله گرفتن تودۀ مردم از دین و روحانیت (به علل مختلفِ فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و ..)

۵.عدم کار تشکیلاتی حساب شده و عدم انسجام در فعالیتهای فرهنگی

۶.عدم مقابلۀ مؤثر با تبلیغات همه جانب و ناجوانمردانۀ دشمنان دین

۲۱-چرا امروزه دروس اخلاق، کمتر تأثیرگذار است؟ مدرسان اخلاق، صاحب نفس نیستند یا علت دیگری دارد؟

این امر نتیجۀ: ۱. عدم مدیریت صحیح اخلاقی و تربیتی مدیران کلان حوزه های علمیه و غفلت ایشان از تربیت اخلاقی طلاب و بهادادن بیش از حد ایشان به فقه و اصول و بی توجهی یا کم توجهی به مباحث اخلاقی و تربیتی در حوزه های علمیه است. ۲. نتیجۀ عدم مدیریت صحیح اقتصادی حوزه های علمیه است. ۳. نتیجۀ عدم مدیریت صحیح در پذیرش و جذب نیروهای ورودی به حوزه های علمیه است. ۴. ….

۲۲-علل حرکات غیر اخلاق مدارانه مراسمات مذهبی (عزاداری ها و شادی ها) در مقابل حرکات غیر اخلاق مدارانۀ غیرمذهبی ها در کنسرتها و … چه توجیهی دارد؟ رواج تهمت ها  دروغ ها و بی اخلاقی ها در جامعۀ اسلامی چه توجیه اخلاقی دارد؟

حقیقتا امور یادشده غیر از زمان نشناسی، غفلت از حق الناس و احیانا خودخواهی و خودرأیی و اصرار بر إعمال سلایق شخصی برخی افراد، دلیل دیگری ندارد و چه هشداردهنده اند آیاتی از قبیل: أتأمرون الناس بالبرّ و تنسون انفسکم؟ افلا تعقلون؟ و: بئسما یأمرکم به ایمانکم إن کنتم مؤمنین. البته به شرطی که گوش شنوایی باشد.

۲۳-ارتباط عدم تأثیرگذاری امر به معروف و نهی از منکر و حتی عدم اجرای امر به معروف ونهی از منکر و اخلاق در جامعه چیست؟

یکی از مصادیق معروف، امور اخلاقی است. در واقع امر به معروف امر به اخلاق و التزام به آموزه های اخلاقی هم هست (نه فقط امر به مراعات احکام و حدود فقهی). طبعا وقتی امر به معروف، اجرا نشود یا بی تأثیر شود باید منتظر رواج بی اخلاقی و بی دینی در جامعه هم باشیم (و از همینجا معلوم میشود که چرا اسلام عزیز این همه بر اجرای امر به معروف و نهی از منکر تأکید دارد تا آنجا که سید الشهداء ع جان خود را بر سر آن می گذارد و هنگام شروع قیام مقدسش می فرماید: ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی).

۲۴-لطفا گونه شناسی تعارضات و شبهات اخلاقی را بیان فرمایید.

شبهات اخلاقی را می توان دست کم در دو دستۀ کلان زیر جای داد:

۱.شبهات ناظر به معرفت درجه دوم اخلاقی، که می توانیم آنها را شبهات فرااخلاقی هم بنامیم. این قبیل شبهات در بارۀ: مفاهیم اخلاقی، معانی گزاره های اخلاقی، ارزش های اخلاقی، الزامات اخلاقی، مبانی اخلاق، ارتباط اخلاق با علوم دیگر، دین و اخلاق و مباحثی از این دست مطرح می شوند.

۲.شبهات ناظر به معرفت درجه اول اخلاقی یا همان سؤالاتی که در بارۀ مسائل جزئی و فروعات اخلاقی مطرح می شود. آنچه امروزه «اخلاق کاربردی» خوانده می شود، در واقع، همین شبهات قسم دوم است که به تعارضات و تزاحمات و اشکالات زیست اخلاقی در عصر جدید که عصر پیشرفت سریع علم و تکنولوژی است می پردازد و مسائل مستحدثۀ اخلاقی را در عرصه های نوپدید حیات بشری مطرح می کند.

۲۵-آیا اخلاق سکولار داریم؟

اخلاق در یک تقسیم کلان، به دو قسم دینی و غیر دینی قابل تقسیم است:

اخلاق دینی در تعریف محدودش: اخلاق مستفاد از دین است و در تعریف وسیعش: اخلاق مستفاد از دین و یا هماهنگ و قابل جمع با دین است.

اخلاق غیر دینی هم به اخلاق غیر مستفاد از دین گفته می شود. چنین اخلاقی، مشتمل بر دو دسته از گزاره های اخلاقی است: دسته ای از گزاره های اخلاقی که با گزاره های اخلاقی دینی هماهنگ و قابل جمع اند و دسته ای از گزاره های اخلاقی که چنین قابلیتی ندارند. این دسته دوم از گزاره های اخلاقی همان  گزاره هایی هستند محتوای اخلاق سکولار را تشکیل می دهند.

منبع خبر: مدیریت دانشجویی فرهنگی